محل تبلیغات شما

دیروز طبق معمول امتحان فیزیک نگرفت-.- من خیلی خونده بودم:|
بگذریم حالا.
بابا و مامانم رفتن مسافرت . البته که من باشون نرفتم! نشستم جر وا جر کردم برا زیست و فیزیک:|
البته بهتر که نرفتم . حوصله گرما و این حجم از عرق و رو نداشتم و ندارم:|
بعدشم که ر. شربتو سر کشیده بود بردنش بیمارستان و بستری و آزمایش و اینا . خو بگو بچه چیکار به دارو ها داری؟! حالا داروهارم بسته بودن و جمع کرده بودنا . این بچه واقعا.:| عا خلاصه . ولی خب وقتی بردنش گفتن انگار نه انگار مریضهXD . بچه به اون کوچیکی که عقلش نمیرسه نباید شربت سر بکشه گفت مامان جواب آزمایشام آماده شد؟XD
خلاصه. مدرسمم تغیر دادم . بابام اولش میگفت که از دوستات دور میشی و اینا . گفتم که من اصن اونجا دوستی نداشتم:] . واقعا هم نداشتم . همشون کنکوری بودن که کنکورشونو دادن و رفتن . 
واقعا واسم فرقی نمیکرد که تو اون مدرسه بمونم یا نه . وابستگی به کلاسمون ندارم . دیگه قوی شدم D:
کتاب تستها خیلی گرونن:/ ینی من صاف میشم وقتی قیمت هارو می بینم .
اینستا هم خیلی کم میرمD: آخرین باری که رفتم چندروز پیش بود فقط کنم سه چهار روز پیش که پیج یکی از دبیرارو داشتم چک میکردم به مامان هم نشون دادم :| خیلی اهل مسافرتن ایشون:| خیلیم ترسناکن . کلا وقتی راه میرن من میترسم:|  
یه دبیری هست( دبیر ریاضی) ایشون خیلی خندون و شاد و سرحال و پر انرژیه ولی قاطی که میکنه اصلا به گند میکشه مارو . این زیاد ترسناک نیست. ولی این یکی دبیره حتی راه رفتنش هم ترسناکه . من پشمام می ریزه وقتی می بینم داره نزدیک میشه . یهو زوم میکنه . یهو میرینه . با اینکه خیلییییی روششو قبول دارم با اینکه یک بار هم بهم گیر نداده ولی مثل سگ ازش میترسم و حساب میبرم:|
مثلا اون بار یکی با سه لیوان آب برگشته بود کلاس وسط درس دادنش؛ یهو قاطی کرد . گفت برو لیوانارو خالی کن تا دیوونه نشدم . 
اصلا من سگ لرز زدم:|
بعد فکر کنین همین آدمی که اینقدر جدیه یهو بخنده . اونم در حد چند ثانیه!!!! 
اصلا وقتی دیدم داره میخنده میخواستم ازش فیلم بگیرم واقعا صحنه نادریه:/

راجب یه مسعله مهمی بگم:|
من موهامو کوتاه کردم سوژه شدمXD . 
خب من با کارکنای آموزشگاهی که واسه آزمون و اینا میرفتم دوستم و شوخی میکنیم زیاد . برگشتم به دختره گفتم: خانوم ر. پسرونه زدم._.
گفت واییی چطور دلت میاددد-.-
من خندیدم ازینور خانوم ب. منو کشون کشون میبردن کلاس . 
آخرش گفتم: خانوم ر. دارن مارو دور میکنن از هما:|
یا خانوم ن. میگفت کاکرو! 
بهم گفتن خیلی خوشگل شدم*-*
گفتم شبیه پسرا شدم؟
گفتن اصلا! 
آخه یک سری دخترا هستن پسرونه میزنن واقعا شبیه پسرا میشن . من نه . کیوت*-^ 
اصلا با موی بیشتر حال میکنم . حس میکنم چالگونه و حالت چشمام بیشتر با این مدل مو سازگاری داره*-^
بعدش یکسریا هستن مسخرم میکنن اونم به پاس یک جلسه ریاضی ک رفته بودم . دبیره خواست بهم اشاره کنه تا بیام پا تخته، اشاره کرد به موهام با یه حالتی که همه خندیدن . خب قاعدتا اگر دبیر دیگه ای بود ی چی بهش میگفتم . ولی ایشونو میشناسم . جالب بود ازش هم ناراحت نشدم . تازه با اعتماد بنفس پاشدم و با یه لبخند رفتم پا تخته^-^
خب آدم شوخی بود . دیگه اخلاقشو میشناختم . بعدشم نمیخواستم الکی ناراحت شم دکمه بدم دست بقیه:|
ولی خب بعد از اون خیلیا مسخرم کردن:|
مثلا یکیشون با حرکت مدل موهامو مسخره کرد و اون یکی گفت موهاتو کن تو :| چون چترین گفتن کور نمیشی؟:|
منم با لبخند موهامو دست میکشم میگم نه راحتم نگران نباشین._.
والا مردم نمیفهمن که نباید سرشونو کنن تو ک.ن مساعل مردم:|
عا یه چیزی ._.
اسم یکی از دوستامو تازه فمیدم:| اخه با اسم صداش نمیزدم .:| بش میگفتم چنی:|
بعدش طی یه عملیات اسمشو فمیدم که یه خاک برسری هم از طرفش شنیدم :|
خب تقصیر من چیه؟-.-
ایش.-.-

179 : پس از یک ماه....

178 : تو همان آسمان هستی...

176 : Meet Me on the Battlefield _ Download

| ,هم ,خیلی ,یه ,اون ,یکی ,و اینا ,با یه ,می بینم ,روز پیش ,که من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها