محل تبلیغات شما



بعد از یک ماه و چند روز میام وب! هرچند حال خوشی زیاد ندارم! ولی مهم نیست . این نیز بگذرد.

خب یه کم می نویسم . خاطره میگم و . . شاید خیلی دیگه نتونم سر بزنم و بیام و بنویسم . ولی یه دفتر همراهم دارم و کم و بیش در حد یک جمله می نویسم.

گفته بودم که مدرسم رو عوض کردم . مدرسه جدید بد نیست . فقط راهش دوره . علاوه بر این یکسر روزای خاصی هم تعطیل هستیم.

جدا ازین مساعل بزنیم تو فاز خاطره گویی و فان XD

تقریبا یک هفته پیش بود که مشاور ما اومده بود مدرسه و خلاصه تو کلاس شروع کرد به حرفایی راجب آینده و. .

ازمون خواست که سوالاتی کع داریم رو بپرسیم.

گفتم واسه خواب باید چه کنیم؟

نگاهی بهم کرد و گفت : شما کلا قیافت متکاست.

من پوکر شدم بقیه خندیدن . درک نمیکنم چرا هرکسی میرسه یه ایرادی باید از قیافه من بگیره؟://

اون دبیرمون میم.ط ، که کلا اولین بار اسممو نمیدونست اشاره کرد شما که موهات اینطوریه=| بعدش دستشو کشید رو سرش:/

حالا من ناراحت نمیشم.

ولی این مشاوره مدرسه رو اصلا زیاد ازش خوشم نمیاد.

حالا مشاوره خودم=| تو جمع پنجاه نفری برگشته میگه شما موهاتو بزن خوابت میپره:|. من با نیشخند میگم استاد جدی باشین:|

حالا امروز با مشاورم جلسه داشتم و داشتیم حرف میزدیم.

داشتیم صحبت میکردیم از خودم و اتفاقات و اینا . که بحث سر همین شد و گفتم اتفاقا مشاور مدرسه هم گیر داده بود:/

بعد بهم گفت که تو کلا مدلت خاصه. 

گفتم چطور مگه؟

گفت یجور تخس بنظر میای . ولی اگر یکی باهات دوست بشه میفهمه که صمیمی هستی.

در جوابش فقط لبخند زدم.

گفت اونبار که شوخی کردم ناراحت نشدی؟ گفتم نه عادت کردم.

خوشم میاد از خودم . هزاربار یا مسخره ام کردن یا شوخی ولی هنوزم به این مدل مو علاقه دارم.

ازم پرسید چجور میتونم تحمل کنم . گفتم راحتم اینطور. مشکلیم ندارم . 

راجب درسها هم پرسید و ازمون و این چیزا.

گفت نظرت راجب ازمونت چیه؟

گفتم که خیلی گند زدم! 

گفت نه ازمون بعدیت . 

یه لحظه مکث کردم و بازم راجب ازمون قبلی گفتم ‌ ولی انگار قاط زده بودم . یه لحظه سرمو کج کردم و با نیشخند گفتم ببخشید کودوم ازمون؟

اول پوکر شد و بعدش نیشش وا شد گفت عوضی.

سعی کردم نخندم . 

بهم میگفت روانیXD

جلسه پیشم راجب دوستام باهاش حرف زدم و گفتم الان یکیو دارم که بهم امید میدیم واسه درس و اینا . گفت دو تا روانی گیر هم افتادین XD

از مدرسه بگم.

اقای میم.ط مبحث رسم نمودار رو درس میداد ، سعی میکردم نمودارها رو تر و تمیز بکشم . 

تهشم کج و کوله بود و مینی موم نمودار ها نوک تیز شده بود . با خنده جزومو برداشت گفت این همه دقت بخرج میدی هنوزم کج میکشی؟

شونه بالا انداختم :/ . گفتم خب چی کار کنم-.-

جلو دبیر زیست هم سوتی دادم:/

دوستم به عکسش نگاه کرد گفت : ازش متنفرم:/

گفتم اونم میگه به بی.ه هام =|

دقیقا از پشتم در اومد://

از دوستام بگم .

 خب . 

یه مدتیه زیاد با کسی حرف نمیزنم . البته دیروز م. رو توی کتابخونه دیدم و از دیدنش خیلیییی خوشحال شدم:)

خیلی خندیدیم و حرف زدیم . بعدشم ک درس و این چیزا.

الان از حال جسمیم بگم که خیلی افتضاحمXD کلی درد کشیدم ولی نشستم دارم میخندم =|

دلدرد شدیدی دارم و در تلاشم که برم دکتر و کمتر خونریزی داشته باشم قبل از اینکه دستگاه گوارشم به چیز بره=|

خسته هم هستم.

اها دوستان میگن من شبیه دنیا دادرسان هستم. البته ایشون صورتش پر تره .=|

و روز اول مدرسه هم یکسریا منو نشونه گرفته بودن و میگفتن شبی کره ایام=|

درک نمیکنم چرا سوژه ملتم همیشه؟XD

بگذریم.

از هرچی بد. از هرچی گذشتن. از هرچی غم . از هرچی اشک.

و دلگرفتگی

 

(همش از گند زدنه خودمه راست میگن همه

هرچند اون منه قبلیو دیگه رو به گاری بستمش رفت)


ذهنم پر میکشد به زمان هایی که خالی از احساس و بی هیچ دغدغه ای در خیابان قدم میزدم . گاهی به آسمان خیره میشدم و آهنگی زیر لب زمزمه میکردم.

اما اکنون . اکنون که تو آمده ای دیگر هیچ خیابانی بدون خاطره برایم باقی نمانده آسمان شهر و آسمان ِ رویاهایم یکیست . 
تنها تفاوتَش تویی . 
که به اندازه ی دست من تا آسمان دور هستی.
میدانی .
گاهی قلبم گمان میکند تو همان آسمانی هستی که دستم به تو نمیرسد . 
همانقدر مشترک . همانقدر بی انتها . همانقدر دور.
میشود برای یک لحظه تورا لمس کنم؟

#جودی_نوشت
#وی_نوشت
#من_نوشت

 

این متنی که نوشتم خیلی به دلم نشست:)

 


Meet Me on the Battlefield

برای دانلود روی لینک بالا کلیک کنید ^_^

خـودم این آهنگـ رو روی AMV  ، فاینال فانتزی پیدا کردم و شناختـم=)

No time for rest
No pillow for my head
Nowhere to run from this
No way to forget

Around the shadows creep
Like friends, they cover me
Just wanna lay me down and finally
Try to get some sleep


We carry on through the storm
Tired soldiers in this war
Remember what we're fighting for


Meet me on the battlefield
Even on the darkest night
I will be your sword and shield, your camouflage
And you will be mine
Echos of the shots ring out
We may be the first to fall
Everything can stay the same or we could change it all
Meet me on the battlefield


We're standing face-to-face
With our own human race
We commit the sins again and our sons and daughters pay
Our tainted history
Is playing on repeat
But we could change it if we stand up strong and take the lead


When I was younger, I was named
A generation unafraid
For heirs to come, be brave


And meet me on the battlefield
Even on the darkest night
I will be your sword and shield, your camouflage
And you will be mine
Echos of the shots ring out
We may be the first to fall
Everything can stay the same or we could change it all
Meet me on the battlefield


We carry on through the storm
Tired soldiers in this war
Remember what we're fighting for


Meet me on the battlefield
Even on the darkest night
I will be your sword and shield, your camouflage
And you will be mine
Echos of the shots ring out
We may be the first to fall
Everything could stay the same or we could change it all
(We can change it all)
Meet me on the battlefield


Meet me on the battlefield
(We could change it all)

 

کامنت ها = پست قبل

 


سلام . بالاخره تصمیم گرفتم بنویسم :| . ( الان قاعدتا باید بگم کنیچیوا میناسان :) ) 

خب یه موج بندی کنم حرفامو ! تا بدونم باید چی بگم ^_^ الان که دارم براتون می نویسم آهنگ Move your body  از sia  هم گوش میدم . ( قشنگه )

مـــــــــــوج اول : آقای میم.ط

یه دبیر خندان :| بامزه و صد البته سخت گیر ! که تکالیفو چک میکنه شدید . ولی دیروز حالمونو بهم زد . راجب یکسری کلاه ها گفت که تو زمستون میزدند و فقط چشما مشخص بود . بعد یکی نمدونم چی گفت این گفت ببین من میتونم حال بهم زن بگمااااا . :| بعد یهو گفت این کلاها ، وقتی یکی بخاد بالا بیاره شبیه صافی عمل میکنه :| . همه اَه و اوه میکردن . گفت مگه تجربی نیستین ؟ فردا یکی تو صورتتون بالا میاره اون وقت چی ؟ :| 

این بشر یه چالگونه داره رو اعصابمه . حالا خودمم چال دارما :| ولی این رو مخه . قرینه نیست . همش یه وره صورتشه . بعد دوبرابره یه چال گود میشه .

داشت از دورانی که چاق و تپل بودن میگفت ، که آره من سابقه ترکیدن دکمه هم داشتم XD  حالا ما داشتیم می خندیدیم تو آنتراک . ادامه داد : یه بار تو کلاس پسرا بلند داد زدم همینطور که می بینید !!! ، دکمه لباسم از زوری که زدم کنده شد و پرت شد XD  خورد به یکی از دانشاموزا XD  

بعد گفت هر وقت میرفته باشگاه ، احساس حقارت میکرده XD  خلاصه . گفتش هر وقت میرفته وقتی میدیده که کناریش وزنه رو سنگین میکرد و میزد بعد خودش یه میله رو بزور بلند میکرد XD  میگه کلا براش سخت بوده . بعد گفت اقا قبول دارم که یکی ورزش میکنه بازو در میاره ولی اینا دیگه کلا خیلی بودن :| بازو در میاره قدش چرا اینطوری میشه ؟XD  

چت کرده بود رو یکی که تا شب براش تکالیفی که نیوورده رو تو اینستا عکس بفرسته .

بستنی هم برامون خرید XD  . این بستنی ماله جلسه پیش بود . یه سوال دوازده قسمتی گفت اگر حل کنید براتون بستنی میخرم XD  

دیگه هیچی به ذهنم راجب ایشون نمیرسه :|

مــــــــــوج دوم : آقای سخت گیر :| 

بله . که بنده رو قبل کلاس خفت کرد و راه نمیداد :| چون چک نویس نبرده بودم :"| . چک نویس ده تا سوال همراهم نبود رام نمیداد کلاس . مث سگ ازش میترسم هنوز . بابا خیلی بد قاطی میکنه . 

یهو وسط درس دادن داد میزنه ( خانوم گوشیتو جمع میکنی یا نه ؟ :| ) ( خانوم ساکت :| )

من پشمام جا دختره میریزه.

یا اون بار مچ یکیو گرفت که نمی نوشت . بردش بیرون و توبیخش کرد . وقتیم برش گردوند کلاس ردیف اول نشوندش. 

من خیلی ازش میترسم :"|

مــــــــــــوج سوم : من ِ تنبل.

واقعن تنبلم :| خدایا خودت کمک کن -.- امسال بخیر بگذره . 

دیروز یکسری عکس گرفتم که کلی روحیه گرفتم و ذوق کردم :"| 

نه ولی میخوام یکم ت بخورم . 

خدایی کتابخونه که میرم از بس آشنا میبینم از دوران نمونه دولتی حالم بهم میخوره از همه چی خصوصا درس ! ینی کتابخونه هیچ تاثیر مثبتی تو من یکی نداشته :| 

بدم میاد . از دیدن آدمای گذشته . اصلا خوشم نمیاد با کسایی که میشناختم یکجا باشم . خصوصا ادمایی که . 

بگذریـــم . 

مـــــوج چهــارم : تولــد

دو روز پیش هم تولد آبجیم بود که اینقدر درگیر درسهام بودم نتونستم درست و حسابی بهش تبریک بگم. تولدت مبــآرک آجـی شیطونـم :)

مــــوج پنجم : دوستـیام =)

اونبار با ن. سر کلاس خیلی خندیدم XD

کلا همو یک روز می بینیم ، همون یک روزم خیلی میخندیم . 

اون دفعه هی دبیر رو فحش میدادم میگفت : هیسس میشنوه !

یهو گفتم : بیشعور . دبیره چپ چپ نگام کرد XD

بعد اون دفه مانتوش مدلش جوری بود که سوراخ زیاد داشت . انگشتمو میکردم تو سوراخای لباسش. گفت : دستتو از تو سوراخام بکش بیرون . 

گفتم : بی تربیت :|

یا گفت : چرا اینقدر فلانی کولیه ؟ گفتم نمیدونم . با مکث گفتم من چی ؟ :|

گفت : تو یک بیشعور منحرف ذهن خراب نفهم و مزخرفی :|

خندیدیم که گفتم مرسی واقعن.

یا همش هی سرمو میکنم تو گوشیش میگم با کی میچتی ابله ؟ میگه بتوچه بتوچه بتوچه اخه !

گفتم خودتو نمیگی تا ک تو گوشیمی ؟:|

مکث کردم و گفتم : ببین ما میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم . دوستای صمیمی بشیم . باهام راحت باش . اخه قیافت میره تو هم چیزی هست به منم بگو . 

وسطش قیافشو که دیدم خندم گرفت . قیافش اینو میگفت ( تو چه چیزخلی هستی :| )

بعد خندیدم که خندید گفت : خاک بر سرت کنن .

بعد اینقدر بلند بلند خندیدیم .

یا اون بار آب انار گرفته بود . بعد بهم گفت دارم آب انار میخورم . گفتم بخور بخور آبشو بخور.

گفت زهرمار آبتو بردار . 

بطری آبمو برداشتم و گفتم بذار آبمو بخورم . 

بعد هی میگفت آب انار . 

گفتم حالمو بهم زدی دیگه اه :|. ( یکم زدم جاده خاکی )

اخم کردم و گفتم : سیب هم آب داره ؟ :|

گفت اره . 

گفتم : سیب و البالو و موز . 

گفت : ابله اون شیرموزه . کجا دیدی اب موز . 

زدیم زیر خنده :| ( الکی خوشیم :| نه ولی لحنش بامزه بود )

ادامه داد : خاک بر سرت . 

بطری ابو ریختم روش یکی رد شد گفت چتونه ؟ :|

خلاصه کردم و گفتم : موز فقط شیر داره :|

از باقی دوستام بگم . 

امیدوارم بهتر بشن =) و موفق ^^

مــوج ششم : آرتیست :)

کارای Kuvshinov ilya  رو دوستدارم *-* خیلی آرتهاش خوشگلن *-*


دیروز طبق معمول امتحان فیزیک نگرفت-.- من خیلی خونده بودم:|
بگذریم حالا.
بابا و مامانم رفتن مسافرت . البته که من باشون نرفتم! نشستم جر وا جر کردم برا زیست و فیزیک:|
البته بهتر که نرفتم . حوصله گرما و این حجم از عرق و رو نداشتم و ندارم:|
بعدشم که ر. شربتو سر کشیده بود بردنش بیمارستان و بستری و آزمایش و اینا . خو بگو بچه چیکار به دارو ها داری؟! حالا داروهارم بسته بودن و جمع کرده بودنا . این بچه واقعا.:| عا خلاصه . ولی خب وقتی بردنش گفتن انگار نه انگار مریضهXD . بچه به اون کوچیکی که عقلش نمیرسه نباید شربت سر بکشه گفت مامان جواب آزمایشام آماده شد؟XD
خلاصه. مدرسمم تغیر دادم . بابام اولش میگفت که از دوستات دور میشی و اینا . گفتم که من اصن اونجا دوستی نداشتم:] . واقعا هم نداشتم . همشون کنکوری بودن که کنکورشونو دادن و رفتن . 
واقعا واسم فرقی نمیکرد که تو اون مدرسه بمونم یا نه . وابستگی به کلاسمون ندارم . دیگه قوی شدم D:
کتاب تستها خیلی گرونن:/ ینی من صاف میشم وقتی قیمت هارو می بینم .
اینستا هم خیلی کم میرمD: آخرین باری که رفتم چندروز پیش بود فقط کنم سه چهار روز پیش که پیج یکی از دبیرارو داشتم چک میکردم به مامان هم نشون دادم :| خیلی اهل مسافرتن ایشون:| خیلیم ترسناکن . کلا وقتی راه میرن من میترسم:|  
یه دبیری هست( دبیر ریاضی) ایشون خیلی خندون و شاد و سرحال و پر انرژیه ولی قاطی که میکنه اصلا به گند میکشه مارو . این زیاد ترسناک نیست. ولی این یکی دبیره حتی راه رفتنش هم ترسناکه . من پشمام می ریزه وقتی می بینم داره نزدیک میشه . یهو زوم میکنه . یهو میرینه . با اینکه خیلییییی روششو قبول دارم با اینکه یک بار هم بهم گیر نداده ولی مثل سگ ازش میترسم و حساب میبرم:|
مثلا اون بار یکی با سه لیوان آب برگشته بود کلاس وسط درس دادنش؛ یهو قاطی کرد . گفت برو لیوانارو خالی کن تا دیوونه نشدم . 
اصلا من سگ لرز زدم:|
بعد فکر کنین همین آدمی که اینقدر جدیه یهو بخنده . اونم در حد چند ثانیه!!!! 
اصلا وقتی دیدم داره میخنده میخواستم ازش فیلم بگیرم واقعا صحنه نادریه:/

راجب یه مسعله مهمی بگم:|
من موهامو کوتاه کردم سوژه شدمXD . 
خب من با کارکنای آموزشگاهی که واسه آزمون و اینا میرفتم دوستم و شوخی میکنیم زیاد . برگشتم به دختره گفتم: خانوم ر. پسرونه زدم._.
گفت واییی چطور دلت میاددد-.-
من خندیدم ازینور خانوم ب. منو کشون کشون میبردن کلاس . 
آخرش گفتم: خانوم ر. دارن مارو دور میکنن از هما:|
یا خانوم ن. میگفت کاکرو! 
بهم گفتن خیلی خوشگل شدم*-*
گفتم شبیه پسرا شدم؟
گفتن اصلا! 
آخه یک سری دخترا هستن پسرونه میزنن واقعا شبیه پسرا میشن . من نه . کیوت*-^ 
اصلا با موی بیشتر حال میکنم . حس میکنم چالگونه و حالت چشمام بیشتر با این مدل مو سازگاری داره*-^
بعدش یکسریا هستن مسخرم میکنن اونم به پاس یک جلسه ریاضی ک رفته بودم . دبیره خواست بهم اشاره کنه تا بیام پا تخته، اشاره کرد به موهام با یه حالتی که همه خندیدن . خب قاعدتا اگر دبیر دیگه ای بود ی چی بهش میگفتم . ولی ایشونو میشناسم . جالب بود ازش هم ناراحت نشدم . تازه با اعتماد بنفس پاشدم و با یه لبخند رفتم پا تخته^-^
خب آدم شوخی بود . دیگه اخلاقشو میشناختم . بعدشم نمیخواستم الکی ناراحت شم دکمه بدم دست بقیه:|
ولی خب بعد از اون خیلیا مسخرم کردن:|
مثلا یکیشون با حرکت مدل موهامو مسخره کرد و اون یکی گفت موهاتو کن تو :| چون چترین گفتن کور نمیشی؟:|
منم با لبخند موهامو دست میکشم میگم نه راحتم نگران نباشین._.
والا مردم نمیفهمن که نباید سرشونو کنن تو ک.ن مساعل مردم:|
عا یه چیزی ._.
اسم یکی از دوستامو تازه فمیدم:| اخه با اسم صداش نمیزدم .:| بش میگفتم چنی:|
بعدش طی یه عملیات اسمشو فمیدم که یه خاک برسری هم از طرفش شنیدم :|
خب تقصیر من چیه؟-.-
ایش.-.-


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه علوم اجتماعی واقتصاد ناحیه دو یزد